۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

نکاتی در مورد آقای "محسن مخملباف"

آیا مخملباف می تواند با شال سبز میرحسین موسوی بدون هیچگونه نقدی، گذشته خود را پنهان کند. آیا می تواند بدون پوزش از مردم ایران وقیحانه امروزخود را مدافع آزادی و دمکراسی بداند، خیر!

آیا وی حقیقتا امروز عوض شده و طرفدار آزادی و دمکراسی شده است، شک کنید! کسی که در مورد گذشته خود دروغ می گوید؛ حتما در مورد حال و آینده هم دروغ می گوید. اَيا می توان پذيرفت که انسان نماهايی چون مخملباف که معلوم نيست چند نفر را دستگير و يا با راپرت هايشان به جوخه اعدام سپرده اند آزادانه بگردند و از آن دردناک تر اينکه در صفوف اعتراضات ايرانيان مقیم خارج کشور سخنگوی مردم ایران شوند.

این گذشته چیست که مخملباف حاضر نیست آن را نقد کند؟ آیا هنوز به این گذشته وفادار است و فقط نان به نرخ روز خوردن است که وی خود را به صفوف اعتراضی مردم علیه سرکوب های اخیر در ایران تحمیل کرده است؟

* مخملباف بنیانگزار سینمای ایدئولوژیک اسلامی در ایران است. سینمایی که فقط باید در خدمات اهداف نظام اسلامی فیلم درست می کرد و اکران می کرد. فیلم «توبه نصوح» اولین فیلم محسن مخملباف با بازیگران فرج الله سلحشور، بهزاد بهزادپور، محمد کاسبی، محمد علی دوست، محصول سال ۶۱ حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی است. دهها زندانی بخاطر امتناع از دیدن این فیلم در زندان های جمهوری اسلامی در دهه 60 شلاق خوردند و شکنجه شدند.

در سال 1364 توسط « وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» فيلمی به کارگردانی « محسن مخملباف» و با بودجه سنگينی به نسبت ديگر فيلمهای ايرانی به نام « بايکوت» ساخته شد. در اين فيلم زندانيان را با زور و تهديد و در مواقعی با وعده آزادی، مجبور به شرکت در فيلم کردند و آنها را در نقشهای مختلف سياهی لشگر تا نقشهای درجه دو در فيلم جای دادند. شروع فيلمبرداری اين فيلم در زمستان 1363 آغاز شد. درست در موقعی که هيچگونه سازمان يا نيروی مدافع حقوق بشری وجود نداشت که از وضعيت زندانيان سياسی ايران ديدن کند. در اين شرايط زندانيان سياسی در مقابل وحشيگريهای رژيم بدون هيچگونه حمايت مادی قرار گرفته بودند و مجبور به بازيگری در جلو دوربين کارگردان رژيم شدند. «محسن مخلمباف» با همکاری «مجيد ترابپور» -رئيس زندان عادل آباد شيراز- با انتخاب مهره های فعال و حبس کشيده قديمی زندان که نزد ديگر زندانيان وجهه ای داشتند و با مجبور کردن آنان به شرکت در فيلم سعی در شکستن روحيه ديگر زندانيان را داشتند. اين دسته از زندانيان مشهور نيز که با توجه به اعدامهای دسته جمعی آن زمان از افراد قديمی زندان محسوب می شدند يا می بايست در دسته اعدامهای جمعی قرار بگيرند، همانطور که افرادی مثل «محمود حسنی»، «محسن توکلی»، «حسن پايدار»، «محمد جاور»، «اسماعيل دالوند» ، «جهانگير طالبی»، و … قرار گرفتند و يا اينکه بالاجبار در فليم شرکت کنند. در بين زندانيانی که مجبور شدند در فليم بازی کنند تعداد زيادی مشاهده می شوند که مستقيما از سلولهای انفرادی آنها را بيرون آورده بودند. به عنوان مثال «محمد جمالی» از سلول انفرادی بعد از مدت يکسال و دو ماه بيرون آورده شده است و او را به اجبار در فيلم جای دادند. او بعد از آن محکوم به دهسال حبس می شود و می تواند وارد بند عمومی شود. ولی با اينحال رژيم در سال 1367 او را اعدام می کند (اسم او در ليست گزارش اعداميان گاليندوپل که روز 14 فوريه 1990 از زندانهای ايران ديدن کرد می باشد.)

چند تن زندانیان سیاسی به خصوص زندانيان زندان عادل آباد شيراز که طبق سندی که در کتاب سراب سينمای اسلامی (رضا علامه زاده) نيز چاپ شده، عليه وی به سازمان ملل شکايت کرده اند. اما نتيجه ای بدست نياورده اند.

نمونه های دیگر از کارهای مخملباف در دهه 60 دوران طلایی همکاری همه جانبه اش با نظام جمهوری اسلامی

محسن مخملباف در سال 1366 و در واكنش به اكران فيلم سينمايي "اجاره نشين ها" ساخته داريوش مهرجويي در نامه اي خطاب به معاونت وقت سينمايي ارشاد آورده است:

برادر بهشتی،

سلام. خسته نباشید. انصاف حکم می کند که تلاش شما را در جهت رشد کمی سینما بستایم. اجرکم علی الله؛ اما وجود فیلم‌هایی چون اجاره نشین‌ها را به چه حسابی بگذارم. بی‌دقتی شما؟، بی‌اعتقادی شما؟، در صورت آخر اعتماد پاک مهندس موسوی را به شما نمی توانم ندیده بگیرم. برادر عزیز از شما خیلی خوبی می گویند. خیلی ها می گویند دو سه سال پیش در محضر مهندس مرا امر به ثواب کردید، یادتان هست؟ پس من باب ثواب می گویم؛ حاجی واشنگتن را که گردن نگرفتید، اجاره نشین‌ها به گردن چه کسی است؟ اگر فیلم را ندیده‌اید، ببینید. اگر دیده‌اید یک بار دیگر ببینید. شما را به همان حضرت اباالفضل (ع) تکلیف کسی چون من با شما چیست؟ ارج گذاری‌تان به جنگ را باور کنم یا اغماض‌تان را در مورد امثال اجاره نشین‌ها، امیدوارم که همچنان ما را متحجر ندانید که مثلاً به هنر تبلیغاتی و سفارشی معتقدیم یا با انتقاد مخالفیم. اما انتقاد در چارچوب انقلاب و اسلام یا هجو اصل اسلام و انقلاب؟ توهین می شود اگر بگویم فیلم دیدن بلد نیستید. می توانید بنشینید با هم اجاره نشین ها را ببینیم.

من باب ثواب گفتم، گناه که نکرده‌ام؟ واقع قضیه این است که دو ساعت پیش که فیلم را دیدم حاضر بودم به خودم نارنجک ببندم و مهرجویی را بغل کنم و با هم به آن دنیا برویم. اما یک ربع پیش که با قرآن استخاره کردم خوب آمد که به شما بگویم و نه به کس دیگر. ادای وظیفه کردم؛ ثواب یا گناه؛ آخرت خودتان را به دنیای دیگران نفروشید. -- محسن مخملباف

پاسخ بهشتی به مخملباف

بسمه تعالی

هنرمند گرامی برادر مخملباف

با سلام

نامه پرمطلب و موجز و برادرانه شما را خواندم. از اظهار لطف شما برادر گرامی سپاس‌گزارم. به دلیل اشتغالات مربوط به جشنواره متاسفانه هنوز موفق به دیدن بسیاری از فیلم‌ها نشده‌ام. در مورد فیلم اجاره‌نشین‌ها با نظراتی که تا به حال از جانب برادران مسلمان و مطلع به سینما شنیده‌ام عموماً آن را فیلمی متوسط در سطح برنامه‌های انتقادی تلویزیون دیده‌اند و البته با ساختی سینمایی. بسیار خوشحال می‌شوم اگر نظرتان را مشروح‌تر بدانم. امیدوارم هر چه زودتر موفق به دیدن این فیلم و فیلم‌های دیگر جشنواره بشوم و همچنین از نظر مشروح شما نیز راجع به این فیلم و احیاناً فیلم‌های دیگر امسال مطلع گردم. با تشکر مجدد از عنایت شما و با امید به توفیق شما در راه خدمت به اسلام و مسلمین. -- سیدمحمد بهشتی

- نقل از کتاب «تاریخ سینمای ایران»، نوشته جمال امید، جلد دوم

*****

نقل يک صحنه از نحوۀ دستگيری حشمت رئيسی فعال سياسی که هم اکنون مقيم شهر برلين است می تواند چهره واقعی اين سينماگر حکومتی را بهتر بنماياند. حشمت رئيسی که هم بند مخملباف در زندان شاه بوده در نوشتاری باعنوان ” بای سيکل ران آکتور کميته” در مورد دستگیری خود توسط وی می نويسد:

در گرمای زودرس اوايل سال ٦۰يکی از چهره های پر آوازه هنر ايران کلت کاليبر ٤٥ امريکايی خود رادر پشت شقيقۀ مردی گذاشته بود واز او خواست که کوچکترين تکانی نخورد ودستهايش را بالای سرش نگهدارد . مادر سالخوردۀ مرد دست فرزند خود را محکم گرفته بود و رها نمی کرد.

مرد که عرق سردی بر شقيقه اش نشسته بود صورت خود برگرداند تاچهره شکارچی انسان ها را ببيند. باور نمی کرد چگونه جنايت و هنر می تواند دست در دست هم بگذارد و در وجود يک انسان تجلی کند.“

ايا میتوان در خيابان ها به شکار انسان پرداخت و دگرانديشان را دستگير و به مسلخ فرستاد. و همزمان به فعاليت های هنری و کارگردانی فيلم و تئاتر مبادرت ورزيد ؟

و سرانجام باید اضافه کرد. اَيا می توان پذيرفت که انسان نماهايی چون مخملباف که معلوم نيست چند نفر را دستگير و يا با راپرت هايشان به جوخه اعدام سپرده اند آزادانه بگردند و از آن دردناک تر اينکه در صفوف اعتراضات ايرانيان مقیم خارج کشور سخنگوی مردم ایران شوند.

حداقل شرط دمکراسی خواهی این است که کسانی که در ضرب وشتم ، شکنجه ، اذيت وآزار وايجاد خفقان و وحشت دخالت مستقيم داشته اند و يا متهم به قتل وآدمکشی هستند بايستی با رعايت موازين مترقی دنيای امروز وبا حق بر خورداری از وکيل وبا نظارت سازمانهای مدافع حقوق بشر محاکمه شوند وتا آن زمان و تا صدور رای ما حق نداريم آنان را محکوم و يا تبريه کنيم . اما اينگونه اعمال شامل مرور زمان نمی شود . آقای محسن مخملباف ، نورچشمی رژيم جمهوری اسلامی و جشنواره ها نيز از اين قايده مستثنی نيستند و بايد تا زمان تشکيل چنين دادگاهی وصدور رای نهايی نمايش کارهای او متوقف شود و حضورش در محافل سينمايی و غیر سینمایی را ممنوع کرد.

به نقل از وبلاگ کمیته دانشجویی بلژیک

http://committe2007.blogfa.com


ای مردم به هوش باشید!موسوی نه برادر شما و نه همراه شماست!

ای مردم به هوش باشید!

موسوی نه برادر شما و نه همراه شماست!

شاید برای بسیاری از شما که درگیر نبرد خونین با دشمن هستید این سخنان، سخت ناگوار آید؛ اما چشم و گوش خود را باز کنید!
میرحسین موسوی در بیانیه شماره پنج خود شما را فراخواند که "بسیجی را برادر خود بدانید" یعنی کسانی را برادر خود بدانید که بدن عزیرترین فرزندان تان را طی هفته ای که گذشت با چاقو و قمه سلاخی کرده اند. موسوی به شما گفت که "سپاه و ارتش را روبروی خود ندانید"، یعنی کسانی را دوست خود بدانید که بدستور خامنه ای سرکوب خیزش شما را بر عهده گرفته اند و جوانان ما را در گوشه و کنار کشور به گلوله می بندند.

جوانان هشیار باشید!

موسوی مدعی شد که "پیام اصیل انقلاب اسلامی" شما را به حرکت در آورده است. این یک دروغ آشکار است. شما را انگیزه "تغییر وضع موجود" به حرکت درآورده است و او این را خوب می داند اما این واقعیت را می پوشاند. تغییر وضع موجود بدون سرنگونی جمهوری اسلامی ممکن نیست.

موسوی مدعی شد که "میراث امام روشن ضمیر" شما را به هیجان آورده است. این هم یک دروغ آشکار دیگر. چگونه ممکنست میراث "امام روشن ضمیر" که اولین حرکتش پس از رسیدن به قدرت، تیغ کشیدن به روی زنان و اجباری کردن حجاب و محروم کردن زنان از اولیه ترین حقوقشان بود؛ شما را به هیجان بیاورد؟ چگونه ممکنست میراث "امام روشن ضمیر" که برای سرکوب مردم کردستان، و خوزستان و ترکمن صحرا سپاه پاسداران گسیل داشت؛ شما را به هیجان بیاورد؟

ای دختران و پسران شجاع به خواسته های واقعی موسوی دقت کنید!

او آمده تا بار دیگر شما را "به انقلاب اسلامی آن گونه که بود و جمهوری اسلامی آن گونه که باید باشد" دعوت کند. او آمده به شما بگوید که "با نظام مقدس جمهوری اسلامی و ساختارهای قانونی آن روبرو" نیستید. باید در پی اصلاح آن باشید"اصلاحی با برگشت به اصول ناب انقلاب اسلامی".

معنای این اصول ناب را از پدران و مادران خود بپرسید، از کسانی که همانند امروز شما ، زخم هزار تازیانه و هزار خنجر بر تن دارند؛ از کسانی که شاهد دزدیدن و سربریدن یک انقلاب اصیل و مردمی بودند؛ از مادران و پدران دهها هزاران زندانی سیاسی بپرسید که قتل عام شدند؛ از مادران و پدران صدها هزار جوان بپرسید که برای هیچ و پوچ فرزندانشان روانه کشتارگاه جنگ ارتجاعی با عراق شدند؛ از مردم کرد و ترکمن و بلوچ و عرب بپرسید که خانه و کاشانه شان به ویرانه ای بدل شد؛ از کارگران و دهقانانی بپرسید که فریاد عدالتخواهی شان به گلوله بسته شد، از زنانی بپرسید که هنوز زخم تیغ و اسید بر تن دارند و مقید به حجاب اجباری اند؛ به جامعه ای نگاه کنید که در فساد و تباهی، خرافه و جهل و تاریک اندیشی مذهبی و اعتیاد و فحشا غوطه می خورد. اینها هستند حاصل این اصول ناب. اصولی که شما علیه آن شجاعانه به پاخاسته اید. اگر موسوی برگشت به اصول ناب اسلامی را می خواهد باید برود کنار دست خامنه ای بنشیند.

موسوی می گوید، "بسیاری از گرفتاری‌های ما از دروغ برخاسته است." اما خودش هم دروغ می گوید. او با قول تغییر در میراث سی ساله جمهوی اسلامی یعنی تغییر در وضعیت زنان و تضمین آزادی بیان رای میلیون ها نفر را به سوی خود جلب کرد. اما اکنون صحبت از میراث امام روشن ضمیر می کند. او هم مانند احمدی نژاد با رای مردم پز می دهد. دروغگویی و تقلبکاری در ذات این نظام است و آن را خمینی برای همه ادامه دهندگان راهش به ارث گذاشته است. این بخش اساسی آموزه خمینی به تمامی رهبران و گردانندگان جمهوری اسلامی از خامنه ای و رفسنجانی تا موسوی و کروبی و احمدی نژاد بود. خود موسوی در سالهای اول انقلاب نه تنها در راس بزرگترین روزنامه دروغ پرداز تاریخ ایران "روزنامه جمهوری اسلامی" قرار داشت - روزنامه ای که هر هفته تدارک سیاسی برای یورش حزب الله و پاسداران به بخشی از مردم در گوشه ای از کشور را می چید - بلکه سالها در راس دولتی قرار داشت که نوجوانان را با وعده دروغین دیدار امام زمان و رفتن به بهشت روانه میدانهای مین جنگ با عراق می کرد. یکی از دروغ های بزرگ موسوی در سال 60 نسبت دادن قیام مسلحانه سربداران در آمل به انقلاب سفید شاه بود. قیام سربداران برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی و نجات انقلاب مردم به راه افتاد اما شکست خورد. اینها حقایقی مستند هست که همه شما باید بدانید.

در این روزهای سرنوشت ساز، علاوه بر شجاعت و پیگیری در میدان نبرد باید ذهن خود را با حقایق سی سال گذشته مجهز و تقویت کنید. این حقایق راه ما را روشن کرده و به ما قدرت بیشتری خواهد بخشید. موسوی با موعظه های مذهبی اش می خواهد ذهن جستجوگر شما را تخدیر کند. اگر این حقیقت را بدانید که دعوای موسوی و رفسنجانی و کروبی از یک طرف با خامنه ای واحمدی نژاد دعوای بین دو باند مافیایی قدرت و ثروت است که هیچ ربطی به منافع شما ندارد آنوقت راه رهائیبخش واقعی را یافته و جرات صعود به قله های رهائی را به خود خواهید داد.

اگر بدانید که علت شرکت امثال خاتمی، کروبی و موسوی در تظاهراتها، دفاع از منافع شما نیست بلکه در دفاع از منافعی باندی است که از قدرت رانده شده و عمیقا نگران آینده کل نظام فاشیست جمهوری اسلامی است، آنوقت بهتر اهداف محدود و روشهای سازشکارانه شان را خواهید فهمید و امید را از آنها بریده و به قدرت لایزال و ابتکارات و استعداد های تهی ناشدنی خودتان تکیه خواهید کرد. اگر دریابید که اینان چگونه با تکیه به فداکاری شما می خواهند سهم خود را از قدرت باز پس گیرند و مهمتر از آن با کنترل و مهار خیزش شما کل نظام را از زیر ضرب مبارزات قهرمانانه شما خارج کنند؛ آنزمان بهتر درمی یابید که چرا موسوی شما را فرا می خواند که به "قانون اساسی جمهوری اسلامی و ساختارهای آن" وفادار باشید و در مقابل کشتار روزمره باند احمدی نژاد کاری نکنید و "اصل امتناع از خشونت" را بکار بگیرید. بهتر در می یابید که چرا بخشهایی از وزرات اطلاعات – یعنی قاتلان بهترین دختران و پسران این جامعه – در ستاد موسوی مسئولیت سازماندهی انتظامات را بر عهده گرفته اند و سعی می کنند مانع از سر دادن شعارهایی چون مرگ بر خامنه ای شوند.

دختران و پسران جوان

بجنگید! ولی با چشمانی باز و برای اهداف بزرگ بجنگید!

نماد موسوی شعار الله اکبر و رنگ سبز است. بسیاری از شما گمان می برید این نماد برای اتحاد شما ضروریست. اما این نماد قبل از هر چیز نماد جامعه ای است که موسوی تحققش را به شما وعده می دهد. یعنی همان جمهوی اسلامی با اصلاحاتی ناچیز اما تحکیم شده و قوی تر. خود را گول نزنید این است هدف واقعی موسوی!

آیا شما واقعا خواهان چنین جامعه ای هستید؟ آیا می ارزد دوباره برای احیا چنین جامعه ای این همه فداکاری و از خود گذشتگی کنیم؟ چرا این همه فداکاری و از خودگذشتگی را در خدمت اهداف بس عالیتر و بزرگتر قرار ندهیم؟ چرا برای جامعه و آینده ای بنیادا متفاوت مبارزه نکنیم؟ جامعه ای که عاری از ستم و استثمار باشد. جامعه ای که در آن همگان با اشتراک و تعاون با یکدیگر کار می کنند. جامعه ای که برابری زن و مرد جزو اصول بدیهی آن باشد. جامعه ای که در آن صحنه های زیبا همکاری و همدلی و همراهی که در نبردهای مشترک امروزی مان به چشم می خورد نهادینه شود. جامعه ای که شاهد خمودگی و سکون نباشد بلکه همواره سرزنده و شاداب و فعال باشد.

آیا در هنگامه آتش و خون و نبرد نباید به این قبیل موضوعات فکر کنیم و بر سرش با یکدیگر به بحث و گفتگو بپردازیم. درگیر شدن با این موضوعات است که به میزان تعیین کننده ای آینده خیزش کنونی ما را تعیین می کند. اینکه بدانیم چه نوع جامعه ای می خواهیم و چگونه باید آنرا بدست آوریم و چه ابزارهایی برای ایجادش لازم داریم. اینکار در گرو آن است که افق و چشم انداز و تعهد کمونیستی در سطح گسترده ای با خشم و نبرد امروزی شما نسبت به این حاکمیت قلدر و متقلب پیوند خورد. این تنها طریقی است که مانع از به هدر رفتن تلاشهای ما در این مقطع حساس تاریخی خواهد شد و مانع از قاتی شدن صف دوستان و دشمنان ما خواهد شد.

آگاهی سیاسی خود را بالا ببریم! و به بحث در میان مردم وسیعا دامن زنیم!

از پیشروترین زنان و مردان جوان هر محله، کارخانه، دانشگاه هسته های انقلابی سازمان دهیم تا

اطلاعیه های افشاگرانه و آگاه گرانه خود را در سطح وسیع در میان مردم پخش کنند و مردم را به فعالیتهای مبارزاتی گوناگون دعوت کنند!

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی سابق در برلین(آلمان)ونکور(کانادا)و تحصن سه روزه لندن حمايت کنيم

از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی سابق در برلین (آلمان)، ونکوور (کانادا) و تحصن سه روزه لندن حمایت کنیم

مردم آگاه و مبارز!
علاوه بر اعتصاب غذای زندانیان سیاسی سابق در
برلین (http://dialogt.org/2009/gerdehamaii2009/bayanieh1.html)
ونکوور – کانادا
(http://www.dialogt.org/2009/gerdehamaii2009/vankower.html)
به ابتکار تشکل های کارگری، زنان و نیروهای پیشرو در شهر لندن، هم زمان با حرکات اعتراضی در شهرهای مختلف جهان در دفاع از زندانیان سیاسی و علیه تمامیت رژیم جمهوری اسلامی از 24 تا 26 جولای در میدان ترافال گار روبروی نشنال گالری، Trafalgar Square، (نزدیکترین ایستگاه قطار: Charing Cross) تدارک دیده شده است.
(http://www.dialogt.org/2009/gerdehamaii2009/london.html)

ما از ابتکار و تلاش مهم فعالین لندن که هم زمان با اقدام زندانیان سیاسی سابق در برلین، ونکوور و برای همبستگی با اعتراضات مردم ایران، اقدام به تحصن کرده اند، حمایت می کنیم و انسان های آگاه و پیشرو در لندن و شهرهای نزدیک را دعوت به حضور و پشتیبانی عملی و وسیع تر از این حرکت دعوت می کنیم.
به امید آن که با همبستگی و همراهی ما، برای آزادی زندانیان سیاسی و لغو شکنجه و زندان گامی دیگر برداشته شود. گامی که با سرنگونی نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی، پیوندی مستقیم دارد.

***
درخواست از نیروهای پیشرو و رسانه های آلترناتیو:

با توجه به سانسور خبری رسانه های حاکم و دست راستی در مورد اعتراضات زندانیان سیاسی سابق و نیروهای پیشرو، گفتگوهای زندان تاکید می کند که علی رغم تبلیغات فرصت طلبانه رسانه های بورژوازی خارج از قدرت، اعتراضات نیروهای چپ و انقلابی بر علیه موج جدید سرکوب و اختناق، سنخیتی با حرکاتی موسوم به پیروان خط سبز، نداشته و ندارد. این اعتراضات، حرکت اپوزیسیون پیگیر و مترقی ایران است که با تمامیت جمهوری اسلامی و برای آزادی و سوسیالیسم، بیش از سه دهه با این رژیم در مبارزه است.
ما از همه نیروهای آگاه و مبارز و رسانه های آلترناتیو درخواست می کنیم که در مقابل انتشار اخباری که تحریف آشکار ماهیت اعتراضات ماست، فعالانه برخورد کرده و گامی در راه شکستن سد سانسور و اختناق در این روزهای حساس بردارند.
تلاش ما بر این است که به کسانی که سعی دارند هرگونه حرکتی و از جمله حرکت هایی که از ناحیه نیروهای چپ و انقلابی انجام می شود را به لابی های جمهوری اسلامی، پیروان خط سبز (هواداران نیمه دوم حاکمیت به رهبری رفسنجانی و موسوی) و دست اندرکاران دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی نسبت دهند اعلام کنیم که:

ما از یک جنس با اینان نیستیم، نه دیروز، نه امروز و نه فردا . فاصله ما با اینان از پارلمان اروپا و زد و بندهای داخل حکومت تا زندانها، شکنجه گاه ها، جوخه های اعدام و گورهای دسته جمعی و انفرادی است.
فاصله ما با اینان از شکنجه گر تا شکنجه شده است.
ما از جنس اینان نیستیم، چرا که هرگز نان را به نرخ روز نخورده ایم و برای باورهایمان بهاء پرداخت کرده ایم. تاریخ چند دهه اخیر گواه بر این است که ما چه می گوئیم و چه می کنیم.
فاصله ما با اینان از رفرم و سازش تا انقلاب و سرنگونی کلیت نظام سرمایه داری حاکم بر ایران، از سبزینه پوش شدن نخست وزیر کشتارهای دهه شصت تا سرخی سنگفرش خیابان است.
امروز بسیاری شعار سرنگونی می دهند: از لایه راست و افراطی سرمایه تا بزک کردگان چپ، ولی ما خواهان جامعه ای عاری از فقر و فلاکت، عاری ازسرکوب و ستم طبقاتی هستیم که تنها با سرنگونی کلیت این نظام سرمایه داری محقق می گردد. ما خواهان پشتیبانی از مطالبات مشخص اجتماعی و طبقاتی هستیم و اعتراضات کنونی را در پیوند با جنبش های پایه اجتماعی و طبقاتی داخل کشور معنا می کنیم. نه در ورای ابرها، با شعارهای کلی و مبهم برای کشاندن مردم به ناکجا آبادی دیگر!
ما نه تنها به هواداران نیمه دوم حاکمیت، بلکه به هیچ جریان و دسته ای این اجازه را نخواهیم داد که از اعتصاب غذای نیروهای چپ و انقلابی که در راستای منافع مردم ایران و نفی حاکمیت است سوء استفاده کند.
پس آب را گل نکنید.

زندانی سیاسی آزاد باید گردد، اعدام، شکنجه، زندان ملغی باید گردد
سرنگون باد جمهوری اسلامی
مرگ بر دیکتاتوری سرمایه
زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم
گفتگوهای زندان
21 جولای 2009

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

مسئولان قتل عام زندانيان سياسی در سال 67



در کنار مسئولان قضایی و امنيتی کشور مسئولان سياسی و چھر هھای تعيين کنند هی حاکميت در دور هی
قتل عام نيز سھم بسزایی در قتل عام زندانيان سياسی داشتند.رديف اول از راست به چپ: سيدعلی خامنه ای، رياست جمھوری- علی اکبر ھاشمی رفسنجانی، رياست مجلس و رياست ستاد
فرماندھی کل قوا- مير حسين موسوی، نخست وزير
رديف دوم از راست به چپ: علی اکبر ولايتی، وزير امور خارجه - حسن ابراھيم حبيبی، وزير دادگستری - سيدمحمدخاتمی، وزير
فرھنگ و ارشاد اسلامی و معاون ستاد فرماندھی کل قوا- علی اکبرمحتشمی، وزير کشور

سمت های ميرحسين موسوی از سال 1357 تا کنون

عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی از سال ۱۳۵۷ - ۱۳۶۱

رئیس دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی از سال ۱۳۵۸ - ۱۳۶۰

دبیر و مدیر مسؤول روزنامه جمهوری اسلامی

وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران از سال ۱۳۶۰ - ۱۳۶۱

رئیس ستاد انقلاب فرهنگی از سال ۱۳۶۰

نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران از سال ۱۳۶۰ - ۱۳۶۸(آخرین نخست وزیر ایران)

رييس بنياد مستضعفان از سال ۱۳۶۰ - ۱۳۶۸

رئیس شورای اقتصاد از سال ۱۳۶۰ - ۱۳۶۸

مشاور سیاسی رئیس جمهور از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶

عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال ۱۳۶۸ تاکنون

استادیار علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس از سال ۱۳۶۸ تاکنون

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی از سال ۱۳۷۵ تاکنون

مشاور عالی رییس جمهور از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴

رئیس فرهنگستان هنر ایران از سال ۱۳۷۸ تاکنون

تصویرابراهيم نبوی؛ یکی از حامیان موسوی در کنار لاجوردی جلاد



بسیاری ابراهیم نبوی را فقط طنز نویس و روزنامه نگاری می دانند که بواسطه سرکوب روزنامه نگاران در دولت خاتمی مجبور به ترک وطن گردیده است اما همه ماجرا همین نیست. ابراهیم نبوی به اعتراف خودش دیر زمانی مدیر سیاسی وزارت کشور و جانشین مدیرکل اجتماعی وزارت کشور بوده است و البته وی اشاره ای به این نمی نماید که در همان زمان نخست وزیری میر حسین موسوی، در وزارت کشور که بواقع در آن سالها در کنار وزارت اطلاعات، مسئولیت تخلیه اطلاعاتی زندانیان سیاسی و آماده کردن آنها برای شوهای ندامت و تواب سازی بوده است را بر عهده داشته. نبوی در کنار اسدالله لاجوردی مسئولیت خرد کردن زندانیانی را بر عهده داشته که بیشترشان بعدها در قتل عام زندانیان سیاسی روانه گورستانهای بی نام و نشان شدند. بله ایشان را مشاهده می نمائید که روزگاری در کنار لاجوردی نشسته و تواب سازی می نمودند و روزگاری هم با طنزهای خود ملت را می خندانده و اکنون هم نوار سبز می بندد تا همه را بهمشارکت در انتخاباتی که حضور فعالانه و گسترده در آن مد نظر رهبری می باشد دعوت نماید. ابراهیم نبوی از سوی موسوی ماموریت دارد تا در شبکه هایاینترنتی، جوانان و همچنین ایرانیان خارج از کشور را به شرکت در انتخابات و رای دان به میر حسین موسوی مجاب کند

مقایسه جنبش سال 57 و 88


سیروس کفایی

ایران کشور بی نظیری است . در تمام طول تاریخ کشوری را سراغ ندارم که در یک قرن چهار انقلاب نا تمام داشته باشد.
خروش آزادی خواهی در ایران ، روزانه میلیارد انسان را میخکوب تلویزیون هاوکامپیوترها کرده است . قدرت نمایی دانشجویان ، کارگران، زحمتکشان ، جوانان و به ویژه زنان در صف مقدم مبارزات در پهناوری کشورمان از یکسو و بکارگیری ارگان های سرکوب توسط حکومت از هوا و زمین علیه مبارزات مردمی در خیابان ها و خانه ها از سوی دیگر، می رود تا در چند روز آینده پیروزی یکی از این دو طرف را شاهد باشیم.آنچه را امروز شاهد آن هستیم ، تداوم همان انقلابات نا تمام است اما با ویژگیهای دیگری .
در آن دوره خمینی خواهان تشکیل دولتی مستقل و سرنگونی شاه بود . اما میر حسین موسوی به عنوان کاندیدای " بازنده " یا " برنده " ریاست جمهوری و رهبر اپوزیسیون داخل کشور تا این لحظه ، خواهان حفظ رعایت " قانون " ،دولت و ارگانهای موجود سرکوب ج ا ایران است .
در آن دوره ، به دروغ ، خمینی وعده آزادی احزاب ، سازمانها ، ادیان ، مطبوعات ، زندانیان سیاسی و.... را به مردم داد .از این طریق توانست نه تنها مردم را بلکه احزاب سیاسی چپ را ( بجز چند سازمان کوچک ) بدنبال خود بکشاند .اما میر حسین موسوی نه تنها خواسته های فوق را مطرح نکرده، نه تنها برنامه ای ارائه نداده است ( جامع بودنش به کنار ) ، بلکه مصرانه با عجز و لابه به روحانیون و شورای نگهبان و... متوسل شده . او تنها خواهان رعایت " قانون" است . قوانینی محدود، غیر دمکراتیک، ظالمانه، ارتجاعی و شریعت اسلامی. مجمع تشخیص مصلحت یعنی : ولی فقیه . شورای نگهبان یعنی : ولایت فقیه و از نظر " قانون " هر حکمی را که ولی فقیه صادر کند ، واجب و قابل اجراست . این دو نهاد سپر محافظ ولی فقیه و دست نشاندگان او هستند . بنابرین موسوی در دو راهی بن بست قانونیست : ولی فقیه آری یا خیر . بدتر اینکه میر حسین موسوی در یکی از شش بیانیه اولیه ای که صادر کرد، اشاره ای به آزادی فقط زندانیان " اصلاح طلب " کرده است و نه تمامی زندانیان سیاسی !!! و در بیانیه شماره ده آنرا تصحیح کرده و خواهان آزادی تمام زندانیان سیاسی می شود . در همین شماره میر حسین موسوی از هوادارانش خواسته است تا 18 تیر حرکات اعتراضی نداشته باشند !!! یعنی چه؟ یعنی اینکه جناب احمدی نژاد شما مجازید تا این تاریخ مبارزین خیابانی را شناسایی ، دستگیر ، زندانی ، سر به نیست و اعدام کنید !!! موسوی به کدام سو می رود ؟

در زمان 57 احزاب و سازمانهای سیاسی چپ متشکل و قوی بودند . اما در این دوره در درون جنبش به شکل یکدست و سراسری حضوری فعال و تاثیر گذار ندارند . با پولاریزه شدن و برش جنبش از هر دو جناح ، چنانچه تشکلی هدفمند ، متکی بر نهادهای خودساخته مردمی محلات ، کارگران ، دانشجویان ، زنان ، مادران زندانی و.....برای سرنگونی کل نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی بر ندارند ، این موقعیت تاریخی دوباره از دست خواهد رفت و ما شاهد دور جدیدی از سرکوب و اختناق خواهیم بود .

در آن دوره به بهانه اینکه در جنبش تفرقه نیفتد، مردم را از دادن شعارهایی غیر از آنچه در خدمت خمینی بود، منع می کردند . زنان و مردان را از هم جدا کردند . میر حسین موسوی هم مصرانه از مردم می خواهد تظاهرات و اعتراضات خود را با سکوت برگزار کنند تا مبادا مردم از خواسته محدود تقلب در انتخابات پیشتر روند .

نسل جدید از والدینش ایراد می گیرد چرا خمینی را به قدرت نشاندند . اول اینکه آنها این کار را نکردند. امپریالیست ها این کار را کردند. به اندازه کافی سند موجود هست. نسل قبل از خمینی در مقابل شاه دیکتاتور پشتیبانی کردند و متاسفانه به نهادهای خود ساخته کارگران، محلات، دانشگاه، معلمان، بیکاران، اقلیتهای مذهبی، ملی و... کم بها دادند .متاسفانه در آن دوره جامعه از نبود یک حزب انقلابی هدفمند که بخواهد زحمتکشان را به قدرت برساند ، رنج می برد . در این دوره هم جنبش خیابانی با همین معضل روبروست .
در آن دوران جامعه از تجربه عملی و ملموس حکومت اسلامی متکی بر ولایت فقیه و شریعت اسلامی نگذشته بود . بجز مخالفت های تئوریکی از جانب برخی تشکلات .
در آن دوران خمینی جناحی از سلطنت نبود و ماهیتش بر همگان روشن نبود . ولی موسوی به عنوان نخست وزیر و زمام دار امور مجری همین قانون احمدی نژاد بوده است . این قانون همان قانونی است که یکبار موسوی در زمان صدارت نخست وزیری اش کشتار و قتل عام زندانیان سیاسی دهه 60 را در بایگانی نخست وزیریش مخفی کرده است .این همان قانونی است که قتلهای زنحیره ای را در زمان ریاست جمهوری خاتمی امکان پذیر ساخت و 18 تیر را در تاریخ ثبت کرد. این همان قانونیست که موسوی بعد از اتمام نخست وزیریش تا همین امروز ، به پاکسازی دانشجویان مبارز و روشنفکر از دانشگاه ها وادار کرد . و این همان قانونی است که حالااحمدی نژاد با استناد با آن در وهله نخست، گلوله هایش سر و سینه مردم را هدف قرار میدهد و در وهله دوم پوکه های خالی گلوله را بسوی " اصلاح طلبان " پرتاب می کند .
موسوی خود جزئی از این نیروهای سرکوب احمدی نژاد است . در ثانی، رییس جمهور طبق قانون، ثانویه است. ولی فقیه قدرت مطلقه است . بی جهت نیست که مردم به درستی خامنه ای را نشانه گرفته اند. مردم از یکسوهر روز در مبارزاتشان فریاد می زنند مرگ بر خامنه ای ، مرگ بر دیکتاتور . ولی موسوی دست در دست " رقیبش " احمدی نژاد، خواهان اجرای " قانون " متکی بر ولایت فقیه است .
کلید رمز تمام نگرانی های هر دو جناح، روحانیت و غرب و نشست و برخاست ها و رایزنی ها در همین نکته است : مبادا انقلاب شود !

باید اذعان داشت یکی ازویژگی های برتر و بی نظیر این دوره نسبت به سال 57 دوش بدوش جنگیدن زنان و مردان در خیابان هاست .....در دانشگاههاست... بنا به شواهد عینی و گزارشات، دختران جوان و زنان غالب اوقات در صفوف مقدم درگیری ها با نیروهای سرکوب هستند. آنان توانسته اند در عمل حتی رهبری و هدایت جنبش خیابانی را در دست بگیرند .به نظر من این حرکت و اتفاق تاریخی در تاریخ انقلابات جهانی و جنبشهای خیابانی بی سابقه است. بدعت گذاری جدیدی ست . خود بخودی ست . باید به آن پرداخت. تعمیمش داد . ثبت اش کرد و به جهانیان شناساند. پدیده بی نظیریست . این ارمغان و نوید فرح بخشیست به جنبش رهایی بخش زنان ایران و جهان و بشریت .
در سال 57 تحت نام " وحدت کلمه " و جلوگیری از" تفرقه " در جنبش ،
صفوف زنان را از مردان جدا کردند و به صفوف عقب راندند . و ... همه سکوت کردند .....